درد دل من (یعنی فاطیما)
بازم سلام
اون پست اولی که گذاشتم ( من و خدا ) برای این بود که داشتم میرفتم خونه مامان بزرگم وقت نداشتم. اونم درد دلی بود دیگه گذاشتم اما یه کپی از وبلاگ خودم بود ( داستانشو خودم گفتما ؛ کپی نبود ) بعد گفتم اگه یکی دعوام کرد گفت چرا تکراری گذاشتی یا این چه جور درد دله؛ بهش میگم که بهتر نبود مثل خدا با لبخند به من میفهموندی اشتباه کردم
ولی دیدم هیچکس دعوام نکرد این یعنی همه مثل خدا مهربون بودین
بعد امروز اومدم درد دل اینترنتیمو نوشتم
همون گلایه از مدیران محتوایی پارسی بلاگ رو میگم توهین نیست که .گله کردم فقط .اگه اینجا گله کردم برای اینه که اینجا رو بیشتر میخونن .تو وبلاگ خودم میذاشتم کی میدید؟
اما الان درد دل واقعیم:
بابا مامانم میگن جرات نداریم حرف بزنیم تند تند تو وبلاگهات مینویسی شوخی میکننا البته ؛ شیطون هستم ولی نه دیگه تا این حد .
اما درد دل
گفتم که؛ من یه مانتو شلواری باحجابم ؛ بیشتر جاها چادر میذارم
حالا بعضیها ( که نمیگم کیا )میخوان از من تعریف کنن میگن : فاطیما خیلی دختر خوب و متین و.. از خانمیش فقط یه چادر کم داره.
خیلی ناراحت میشم
یعنی من چادری نباشم خانم نیستم؟ناقصم؟ من که نه موهام پیداست ؛ نه لباس تنگ میپوشم و نه کوتاه و نه ....
چرا من ناقصم به نظر بعضیهااااا
کلمات کلیدی :